سدناسدنا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

خاتون خونه

عکس اتلیه

سلام بالاخره پس روزها تلاش یه راه برای اپلود کردن عکسای خانومیم پیدا کردم همه ی عکسارو نذاشتم فکر کنم این چندتا کافی باشه .....   ...
28 تير 1391

سفر یک روزه کاشان

دوشنبه با دوست بابایی عمو میثم اینا رفتیم کاشان که خیلی بهمون خوش گذشت و شما هم بچه ماهی بودی اصلا اذیت نکردی  تازه با ستایشم کلی بازی کردی البته ستایش بیشتر با شما بازی کرد .توی نیاسر یه خانه بود که داشتن گلاب گیری میکردن و تازه یه عالمه گل تازه توی حیاتشون پهن بود که ما هم از فرصت استفاده کردیمو تو با ستایش و گذاشتیم وسط گلها و کلی عکس ازتون انداختیم ...
28 تير 1391

همه جور خوردن دیده بودم الا گوشواره.....

دیروز غروب بعداز اینکه عصرونتو خوردی داشتی با  اسباب بازی هات بازی می کردی و منم یه کم برای خودم با  کامپوتر سرم گرم بود یه لحظه که نگاهت کردم و کلی ذووووووووووووووووووووووووق ........که  بچه ام چقدر ماه داره باخودش بازی میکنه و کاری با مامانش نداره و خلاصه ازین جور فکرامیکردم و کلی کیف. اما دیدم یه چیزرو داری تو دهنت هی اینورواونور میکنی پیش خودم گفتم لابد بیسگویتی چیزیه دیگه( که سابقه نداشته تو بخوری و همیشه خورد میکنی و میریزی زمین و اگر هم یه زمانی یه تکشوهم بخوری اینقدر اوق میزنی تا کلی بالا میاری) و کلی هم متعجب از این حرکتت بودم .حدود نیم ساعت گذشت دیدم که همچنان مثل پیرزنا داری یه جیزیرو میخوری که اومدم دیدم بله خانو...
27 تير 1391

عکس اتلیه

سلام دختر قشنگم دیروز بالاخره عکس اتلیه ات اماده شد وبا بابایی رفتیم و اوردیمشون وااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییی که چقدر قشنگ شدن اینقدر بانمک که نگو خیلی قشنگ شده عکسات قربونت برم از دیروز تا الان فکر کنم صدباری  من عکسارو دیدم و بازم سیر نشدم ولی حیف هر کاری میکنم نمیشه بزارم تو وبلاگت حالا بازم سعی میکنم بتونم ردیفش کنم
10 تير 1391

ما ما

سلام سلام  بعداز یه مدت طولانی میدونم مامان تنبلی بودم قول میدم دیگه غیبت طولانی نداشته باشم البته اینم بدون که چند روزی بود کامپیوتر هنگیده بود وتا ردیف بشه چند روزی طول کشید و چند روزی ام مامان مهمون داشت جک و جیل دختر خاله ها اینجا بودن و حسابی این دو روز شما از دستشون گریه کردی دوقلوهای افسانه ای حسابی شیطون شدن و خاله ی بیچاره ی منو خسته می کنن ولی این همه ازار و اذیتشون باعث شد که تو ما ما کنی و منم کلی ذوووووووووووووووووووووققققققققققققققققققق هر وقت که اشکت در میاد اینقدر شیرین میگی ماما....ماما.... که من دوست ندارم ارومت کنم تا بیشتر تو صدام کنی  اخه نمی دونی که کییییییییییییییییییفی میده .تمام خستگی از وجودم پاک میش...
3 تير 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاتون خونه می باشد